سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پیام ها و پیامک های زیبا
صفحه نخست               ATOM               عناوین مطالب وبلاگ              نقشه سایت

 

 

 

روزها او را نمی دیدم، فقط شب ها وقتی هوا کاملاً تاریک می شد، سر و کله او هم پیدا می شد. صدای او را از آن طرف دیوار می شنیدم که دختر همسایه با او حرف می زد. زن همسایه مدام دخترش را  ملامت می کرد که چرا اینقدر با او خوش و بش می کند و او را ارج می نهد.

می گفت که او امروز اینجا تنهاست فردا یکی دیگر را هم پیدا می کند و با خود می آورد. آن وقت صاحب بچه هم می شوند و ما، در این تنگنا ی معیشتی، روزی از کجا پیدا کنیم؟

زن همسایه راست می گفت، چون بعضی شب ها که غذا کم داشتند. میهمانشان از سر دیوار ما سرک می کشید و چشمان سفید و براقش را در جستجوی ظرف های خالی غذای ما برق می انداخت. و دهانش را پی درپی باز وبسته می کرد. دختر همسایه خیلی نازش را کشیده بود که وقتی می گفتی: برو، کیش. میو میو می کرد و دمش را به طرفم تکان می داد.




موضوع مطلب : همسایه, میهمان

پنج شنبه 89 شهریور 4 :: 2:41 عصر

پیوندها
لوگو
ترویج فرهنگ استفاده از پیامک به جای کلمات نازیبا و ناپسند
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 9
  • بازدید دیروز: 6
  • کل بازدیدها: 89984